دومین نشست امتداد فلسفه با استاد احمد حسین شریفی (جلسه دوم)+ صوت
استاد احمد حسین شریفی، دانشیار موسسه امام خمینی در سوم آبان ۱۴۰۰ برای دومین بار در مرکز آموزش تخصصی فلسفه اسلامی حوزه علمیه قم حاضر شدند و به ارائه بحث خود درباره امتداد فلسفه اسلامی در علوم انسانی پرداختند.
آنچه پیش روست تقریر مباحث این جلسه است:
تقریر جلسه دوم استاد احمد حسین شریفی- امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی
نمای کلی بحث
هنگامی که می خواهیم از امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی بحث کنیم، باید به نکات ذیل توجه داشته باشیم:
- تفسیر حکمت متعالیه
- تفسیر علوم انسانی
-
- ۲-۱. رابطه علم النفس فلسفی (بخشی از حکمت نظری) با علوم انسانی
- ۲-۲. انواع علوم انسانی (تقسیمبندیها از دو حیث)
- ۲-۳. مؤلفههای علوم انسانی (مبانی، ارکان، کارکردها)
-
- پیشفرضهای بحث امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی
- انواع امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی
-
- ۴-۱. امتداد فرآیندی
- ۴-۲. امتداد فرآوردهای:
-
-
- ۴-۲-۱. انواع امتداد فرآوردهای (امتداد حکمت عملی، امتداد حکمت نظری)
- ۴-۲-۲. انواع و انحاء امتداد فرآوردهایِ حکمت نظری (از طریق تأثیر در مبانی – از طریق تأثیر در ارکان – از طریق تأثیر در کارکردها
-
۵- روشهای بحث امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی (بحث از مبنا به مسأله – بحث از مسأله به مبنا)
6- کاستیها و بایستگیها
- همچنین ببنید: جلسه اول حضور استاد شریفی
تفصیل بیان
در هنگام بحث از امتدادمندی حکمت متعالیه در علوم انسانی، ابتدا لازم است هم تفسیری از حکمت متعالیه داشته باشیم و هم تفسیری از علوم انسانی؛ زیرا اساساً برای فهم بهتر مطالب و پیشگیری از مغالطه اشتراک لفظی – که پرخطرترین مغالطه است – مفهومشناسی بحث، امری بایسته است. (البته این که تعریف و تفسیر ما چه اندازه مبسوط یا غیر مبسوط باشد، به مخاطبان بحث نیز بستگی دارد. بسیاری از مفاهیم اولیه که برای مخاطب خاص، آشناست، نیاز به توضیح گسترده ندارد، گرچه گذری اشارهوار بر آن، لازم است.)
۱- تفسیر حکمت متعالیه
دو تفسیر از حکمت متعالیه ارائه میشود:
الف) تفسیر فرآیندی:
حکمت متعالیه با تفسیر فرآیند یعنی یک نوع روش خاص (و متعالی) که ملاصدرا برای مطالعات و تأمّلات فلسفی در پیش گرفت. اصطلاح حکمت متعالیه را اولین بار جناب بوعلی سینا در اشارات به کار برده است. او پس از ذکر مطلبی در آن جا میگوید: «این مطلب، مسطور و پوشیده است إلّا علی الرّاسخین فی الحکمه المتعالیه». جناب خواجه نصیرالدین طوسی در شرح آن میگویند منظور ابن سینا از حکمت متعالیه، حکمتی است که صرفاً بحثی نیست؛ بلکه حکمتی بحثی – کشفی است.
ملاصدرا به این شیوه، بسیار علاقه و اهتمام دارد. منظور صدرالمتألهین از اصطلاح حکمت متعالیه، حکمتی با مختصات روششناختیِ خاص است که دستِ کم در مقام گردآوری حکمت و معرفت فلسفی، صرفاً بر ستونِ استدلال عقلی تکیه نمیکند؛ بلکه از همه شیوههای کسب حکمت بهره میبرد، از آیات، روایات، شهود عارفان بزرگ و البته به صورت خاص از کشف و شهود قلبی خویش استفاده میکند. بدین ترتیب بر غنای فلسفه خود میافزاید. گرچه در مقام داوری از عقل و استدلالهای برهانی استفاده میکند و به تحلیل عقلانی حکمتهایی که از راههای گوناگون فراچنگ آمدهاند، میپردازد. اما این عقل، عقلی دیگر است و این فلسفه، فلسفهای دیگر. هم عقل، ارتقاء یافته و قوی شده است و هم فلسفه، تعالی یافته و غنی شده است. رسم صدرایی و این شیوه حکمت طلبی، روشی است که میتوان آن را روش کثرتگرایانه نامید.
روش کثرت گرایانه
مراد از روش کثرتگرایانه را با سه نکته روشن می کنیم:
اولاً: کثرت گرائی در روش یعنی از هر روش معرفتی که قابلیت ایجاد معرفت صحیح و واقعبینانه را در حوزه مورد بحث داشته باشد، استفاده میکند.
ثانیاً: در بعضی از علوم یا در دستهای از مباحثِ یک علم، ممکن است یک روش به عنوان روش معیار شناخته میشود.
ثالثاً: روشی که باعث غنیتر شدن دستهای از علوم یا یک علم و یا دستهای از مباحثِ یک علم میشود، تناسب تام با مسائل و مباحث آن علم دارد.
ب) تفسیر فرآوردهای:
حکمت متعالیه با تفسیر فرآوردهای یعنی محصول و فرآورده حکمت صدرایی را معرفی کنیم. یعنی ابتکارات فلسفی ملاصدرا را معرفی کنیم. ابتکاراتی که باعث میشود این حکمت را از حکمت مشاء و حکمت اشراق جدا کنیم؛ مثل بحثهای اصالت وجود، تشکیک وجود، علّت و معلول، ابتکارات در علم النفس فلسفی و مباحث خاصی که در حکمت عملی (در حوزه اخلاق و عرفان عملی) دارد.
۲- تفسیر علوم انسانی
مراد از علوم انسانی، علومی است که به نحوی انسان موضوع و محور آن علوم است و مربوط به حوزه عمل و کُنش انسان و جامعه انسانی است.
۲-۱. رابطه حکمت عملی و علوم انسانی
حکمت عملی، حکمتی است که مربوط به حوزه عمل انسان است. در واقع حکمت عملی به لحاظ شمول موضوعات مورد بحث، همین علوم انسانیِ موجود است.
البته چنین نیست که حکمت عملیِ حکیمان الهی از افلاطون و ارسطو گرفته تا فارابی و بوعلی و صدرالمتألهین را با علومِ انسانیِ امروزین متأثّرِ از فلسفه الحادی غرب یکی بدانیم و هر دو را به یک وزان، ارزشگذاری کنیم؛ بلکه مقصود از «این همانی»، «این همانی» به لحاظِ یکسان بودن و شمولِ حوزه موضوعات و مباحثِ علوم است.
به هر روی، دو-سه قرنی است که به حکمت عملی، علوم انسانی میگویند. همین علومی که ما به آنها اکنون علوم انسانی میگوییم، آلمانیها به آن علوم فرهنگی را بر آن نهادند.
در اوایل قرن بیستم، غربیها تحت تأثیر تفکرات پوزیتیویستی، قید تجربه را بر آن افزودند (گرچه در ذاتِ اصطلاح اولیه، قید تجربه نبود) و آن را علوم فرهنگیِ (انسانیِ) تجربی خواندند. اما این اواخر فهمیدند که قید تجربی مشکلساز است. از این روی از واژه دیگری استفاده کردند که بهترین ترجمهاش میشود انسانیات.
بر این اساس تقسیمبندیِ علوم، چنین میشود: ریاضیات، طبیعیات، الهیات و انسانیات. این انسانیات، معادل همان حکمت عملی است؛ یعنی اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن، جامع همین علوم انسانیِ موجود است بدون هیچ کم و کاستی.
۲-۲. رابطه علوم النفس فلسفی و علوم انسانی
علم النفس فلسفی در واقع انسانشناسیِ کلان و کُلنگر است و علومِ انسانی در واقع انسانشناسیهای خرد و جُزءنگر هستند. در علم النفس فلسفی از انسان بماهو انسان بحث میشود (به تعبیر دقیقتر انسان بماهو موجود! یعنی نحوه وجود انسان موضوع و مورد بحث قرار میگیرد.) اما در مورد علوم انسانی، از آنجایی که انسان دارای ابعاد گوناگونی است، هرگاه یکی از این ابعاد انسان مثلاً بُعد اجتماعی بودن او مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد و توصیفها و توصیههای مناسبِ آن در آن زمینه مدوّن شود، یکی از شاخههای علوم انسانی مثلاً جامعهشناسی شکل میگیرد.
مبانی علم النفس فلسفی یا انسانیشناسیِ کلنگر، حلقه واسط بین مبانیِ بنیادیتر (مثل مبانی روششناختی، معرفتشناختی و هستیشناختی) با مبانی و مباحثِ روبناییتر (مثل فلسفههای مضاف علوم انسانی یا خود علوم انسانی) است. یعنی آن منطق و روششناسی و آن معرفتشناسی و هستیشناسی خاص، یک تعریفی خاص از انسان ارائه میدهد و انسانشناسیِ کلنگر را شکل میدهد. آنگاه این انسانشناسیِ کُلنگر، یک نوع نگاه و تفسیر خاصی را در انسانشناسیهای خُرد (یعنی همان علوم انسانی) ایجاد میکند.
۲-۳. علوم انسانی از چندین حیث قابل تقسیم است که دو حیث آن را در این جا ذکر میکنیم.
یک) علوم انسانی از حیث در برداشتنِ توصیف یا توصیه به ۳ قسم تقسی میشود:
1) علوم انسانیِ توصیهای: یعنی علوم انسانیای که ثقل مرکزی و دالّ اصلیشان توصیه است مثل اخلاق
2) علوم انسانیِ توصیفی: یعنی علوم انسانیای که ثقل مرکزی و دال اصلیشان توصیف است مثل اقتصاد
3) علوم انسانی دوبُعدی: یعنی علوم انسانیای که هم دارای بعد توصیهای و هم دارای بعد توصیفی است. غالب علوم انسانی اینچنین هستند.
دو) علوم انسانی از حیث اصلی و فرعی بودن هم به ۲ دسته تقسیم میشود:
1) علوم انسانی پایه: که عبارتند از علم اقتصاد – علم جامعهشناسی – علم روانشناسی
2) علوم انسانی پیرو: بقیه علوم انسانی نسبت به علوم پایه، پیرو هستند مثل علوم مدیریتی.
۲-۴. مؤلفههای علوم انسانی
مؤلفههای علوم، از جمله علوم انسانی عبارتند از: مبانی، ارکان و کارکردها. اما این مولفه های در علوم انسانی به این قرار است:
مبانی علوم انسانی:
منظور از مبانی، همان شالوده و ساختار اندیشهای یک علم است. یعنی اصول و بنیانهای فکریِ یک علم. در علوم انسانی ما با این مبانی روبرو هستیم:
- روششناختی و منطق
- معرفتشناختی
- هستیشناختی
- انسانشناختی.
ارکان علوم انسانی:
منظور از ارکان یعنی همان شاخصههایی که بر اساس آن، تمایز علوم صورت میگیرد. این ارکان عبارتند از:
- موضوع
- مسائل
- غایت (غایات)
- روش
کارکردهای علوم انسانی:
کارکرد های علوم انسانی را هم به این ترتیب می توان بیان نمود:
- تعریف
- توصیف به معنای خاص
- تفسیر
- تبیین (کشف علل و عوامل)
- پیشبینی آینده
- ارزشگذاری و ارزشیابی
- کنترل و ارزش داوری
۳- پیشفرضهای بحث امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی
این بحث، مسبوق به پیش فرض هایی است که ناگزیر از آن هستیم. این پیش فرض ها عبارت اند از:
۱) همه علوم انسانی (هم توصیهایها، هم توصیفیها و هم دوبعدیها، نیز هم پایهایها و هم پیروها) علوم تابع هستند. یعنی تابع جهانبینی و تابع نظام ارزشی هستند.
۲) میزان کاربرد بنیانهای نظری و فلسفی در علوم انسانی یکسان نیست. به عنوان مثال در مورد اثرگذاری فلسفه در علوم انسانی توصیهای، تقریباً مخالفی وجود ندارد. جز دکتر سروش و دکتر پایا که آنها هم نمیگویند تأثیر ندارد، بلکه میگویند آن بُعد دیگر علم نیست.
۳) تأثیر بنیانهای نظری و فلسفی در علوم انسانی صرفاً یک پروسه نیست بلکه یک پروژه هم میتواند باشد. به تعبیر دیگر، این تاثیر، تأثیری عمقی و ساختاری و زیربنایی است، نه تأثیری سطحی و ساده و روبنایی. به بیانی بهتر، تأثیرش، ساختارساز است، نه ساختارپذیر.
توضیح این که این چنین نیست که اگر مسلمان باشیم، هر چند ساختارِ علمیِ خلافِ مبانیِ اسلام در ذهن ما شکل بگیرد، هرگز ذهن ما آن ساختارهای علمی را نمیپذیرد و پس میزند؛ بلکه قضیه کاملاً به عکس است. اگر ساختار علمیِ خلافِ مبانیِ اسلام در ذهن شکل بگیرد، این ساختار علمی، آن اعتقاداتِ دینیِ استوار نشده بر پایههای مستحکم فکری را فرو میریزد.
اشتباه راهبردی شورای عالی انقالب فرهنگی
اشتباه راهبردیای که شورای عالی انقلاب فرهنگی در اوایل انقلاب، آنگاه که دانشگاهها برای اسلامیسازیِ علوم انسانی تعطیل شده بود، مرتکب شد، همین نگاه و تلقی سطحی آنها نسبت به علوم انسانیِ غربی بود که این اشتباه موجب شد روند اسلامیسازی علوم انسانی کنار گذاشته شود و دانشگاهها دوباره با همان علوم انسانیِ غربی به کار خود ادامه دهند. این امر، علاوه بر هدر دادن زحمات دلسوزانی همچون علامه مصباح رضوان الله علیه بود، باعث خسارتهای دنبالهدار بیشمار و جبرانناپذیری شد که معلوم هم نیست تا کی این خسارتها ادامه داشته باشد.
۴- انواع و أنحاء امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی
چگونگی امتداد حکمت متعالیه را در علوم انسانی، به چند صورت میتوان تصور کرد. صورت هایی که مانعه الجمع نیستند؛ بلکه جمع بین این روشها مزیت نیز دارد و بسا تأثیر بسیار چشمگیری بگذارد.
۴-۱. امتداد فرآیندی:
اگر حکمت متعالیه با تفسیر فرایندی به معنای استفاده از روش کثرتگرایانه صدرایی برای مطالعه و تحقیق در علوم است، پس امتداد فرآیندیِ حکمت متعالیه یعنی این که از روششناسیِ حکمت متعالیه در علوم انسانی این است که هم از تجربه، هم از عقل، هم از ثقل (آیات و روایات)، هم از تجربههای شهودی عارفان و هم احیاناً از شهود صائبِ خود محققِ علوم انسانی برای تحقیق در مباحث علوم انسانی استفاده شود و از محصور شدن علوم انسانی در حصار تجربهگرایی اجتناب و جلوگیری شود.
۴-۲. امتداد فرآوردهای:
اگر حکمت متعالیه با تفسیر فرآوردهای به معنای محصول و فرآورده و ابتکارات فلسفی صدرایی است، پس امتداد فرآوردهای حکمت متعالیه یعنی این که همان مباحثِ حکمی را احیاء و تداوم ببخشیم.
۴-۲-۱. انواع و أنحاء امتداد فرآوردهای:
– امتداد فرآوردهای حکمت عملی
– امتداد فرآوردهای حکمت نظری
فرآوردهای حکمت عملی:
یکی از هموارترین و دمِ دستترین راهها و در عین حال، یکی از مهمترین راههای امتدادِ فرآوردهایِ حکمت متعالیه، امتداد همین حکمت عملیِ صدرایی است. (یا بهتر است بگوئیم امتداد حکمت عملی با رویکرد صدرایی). زیرا چنان که ذکر شد، حکمت عملی (اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن) جامع همه علوم انسانیِ موجود است. بنابراین اگر حکمت عملی صدرایی احیاء شود، پیگیری شود، تدریس شود، تعلیقه و شرح بر آن نوشته شود، از روش کثرتگرایانه ملاصدرا استفاده شود و بر همین اساس از روشِ تجربی پیشرفته امروزین برای تحقیق در مسائل اجتماعی روز استفاده شود. و با حفظ مبانی و معیارهای حکمتِ عملی (که خود، ریشه در حکمت نظری دارد) به تحقیق در علوم انسانی پرداخته شود، امتدادِ فراوردهای حکمتِ عملیِ صدرایی تحقق مییابد.
۴-۲-۲. انواع و أنحاء امتدادِ فرآوردهای حکمت نظری
۱) از طریق تأثیر در مبانیِ علوم:
یک اندیشه و مکتب فلسفی، ساختارمند و دارای نظام باشد (فارغ از درستی یا نادرستیِ آن)، مبانیِ بالادستیِ آن اندیشه به صورت سلسلهوار بر مبانیِ پاییندستی تأثیر میگذارد و آن را به سمت و سویِ خاصی سوق میدهد. بدین ترتیب منطق و مبانیِ روششناختی در مبانیِ معرفتشناختی و این دو، در مبانیِ هستیشناختی و این سه، در مبانی انسانشناختی و این چهار، در مبانی نظام ارزشی تأثیرگذار است و این سلسله تا رسیدن بر جزئیترین مسائل شاخههای مختلف علوم انسانی جریان و سریان دارد.
غربیها توانستهاند علوم انسانی را بر مبنای معرفتشناسی تجربهگرایانه و هستیشناسیِ الحادی و انسانشناسیِ تکاملی داروینی سامان دهند. اکنون میتوان علوم انسانی را بر مبنای اندیشه صحیح حکمت متعالیه اسلامی از نو ساخت.
۲) از طریق تأثیر در ارکان علوم:
در علومشناسی گفته میشود علوم ۳ یا ۴ رکن دارند: موضوع، مسائل، غایت (غایات) و روش.
منظور از ارکان، شاخصههایی هستند که موجب تمایز علوم از یکدیگر میشوند. قدمای ما، رکنِ روش را ذکر نمیکردند؛ زیرا روش، موجب تمایز نیست از این روی که علوم، منحصر در یک روش خاصی نیستند. بله؛ روشمندی و ضابطهمندی و عدم خروج از اصول صحیحِ معرفتزایی را میتوان از ارکانِ همه علوم (نه یک علم خاص) دانست.
فلسفهها در همه این ارکان، تاثیرگذارند؛ در نوع تفسیر از این ارکان، در توسعه یا تضییق، در میزانِ اهمیت دادن و… اکنون اگر بخواهیم حکمت نظری صدرایی را در علوم انسانی امتداد دهیم، میتوانیم در تک تکِ این ارکانِ علوم انسانی تأثیرگذار باشیم. فلسفه الحادی با تعبیر و تفسیر خاص خود از انسان، یک نوع تعریف از موضوعِ علوم انسانی ارائه میدهد. اما فلسفه الهیِ صدرایی، نوعی دیگر.
فلسفه الحادی مسائل و مباحث مربوط به تجرد روح و فطرت خداخواهیِ انسان را اصلاً مطرح نمیکند چون قبول ندارد. از این روی علوم انسانیِ برخاسته از آن، تهی از این حقایق و واقعیات انسان است ولی فلسفه الهی میتواند حقایق تجرد روح و فطرت خدادادی و خداخواهیِ انسان را در مسائل علوم انسانی مثلاً در مسائل روانشناسی و جامعهشناسی – امتداد دهد.
فلسفه الحادی در تعیین غایت علوم انسانی دخالت میکند و نهایت غایتی که میتواند برای علوم انسانی در نظر بگیرد، خوش زیستن در این دنیای دون است اما فلسفه الهی سعادت جاودانه و قرب الهی را در تعریف غایات علوم انسانی در نظر میگیرد. فلسفه الحادی روش تجربی را به عنوان تنها روش تحقیق در علوم انسانی میشناسد ولی فلسفه الهی با روش کثرتگرایانه و استفاده از همه شیوههای کسب معرفتِ مطابق با واقع، در علوم انسانی تحقیق میکند.
۳) از طریق تأثیر در کارکردهای علوم انسانی
چنان که ذکر شد کارکردهای علوم انسانی عبارتند از:
- تعریف
- توصیف
- تفسیر
- تبیین
- پیشبینیِ آینده
- ارزشگذاری و ارزشیابی
- کنترل و ارزش داوری
هر کدام از اینها، روش خاص خودشان را دارند. مثلاً با روش تعریف، نمیتوان توصیف کرد و با روش تعریف یا توصیف نمیتوان تفسیر کرد. حکمت نظری صدرایی در همه این کارکردها میتواند تأثیرگذار باشد.
۵- روشهای بحث امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی
تاکنون روشهای امتداد را گفتیم اما اکنون روشِ بحث را بیان میکنیم. یعنی غیر از امتداد فرایندی از هر کدام از این راههای ۴گانه امتداد فرآوردهای (از طریق امتداد حکمت عملی – از طُرق ۳گانه امتداد حکمت نظری) بخواهیم حکمت متعالیه را در علوم انسانی امتداد دهیم، دو شیوه بحث وجود دارد:
۱) روش بحث از مبنا به مسأله
همه روشهای بحث که تاکنون بیان کردیم، روش بحث از مبنا به مسأله بود.
۲) روش بحث از مسأله به مبنا
این روش، روشی است که در ابتدا یک مسأله یا یک دسته از مسائل علوم انسانی را و یا حتی کل مسائل یک علم با محوریت یک موضوع مشخص را در نظر میگیریم و به صورت تفکر عمقی، مبانیِ انسانشناسیِ آن را کشف میکنیم. سپس مبانی هستیشناسی و معرفتشناسیِ آن را به دست میآوریم آنگاه به نقد و بررسیِ این مبانی میپردازیم. آنگاه مسأله را از نو با مبانی صحیح بازسازی میکنیم. یعنی هر کدام از آن راهها را با مهندسیِ معکوس طی میکنیم. مرحوم شهید صدر مبدع این روش در فقه و اصول ماست.
روش اول در جمع فیلسوفان جذابتر است. اما در جمع عالمان علوم انسانی، روش دوم مزیّتهایی دارد و آن این که همگانیتر، جذابتر و تودلبروتر است و نیز همراهی بیشتری خواهند داشت.
۶- کاستیها و بایستگیهای مرتبط با امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی:
در بحث امتدادمندی حکمت متعالیه در علوم انسانی، با کاستی ها و بایسته هایی روبرو هستیم.
· اما کاستیها:
کاستی های ما در این باره می تواند در یک کم کاری و سه غفلت مورد توجه قرار گیرد:
کم کاری: ما به “علم النفس فلسفی” بسیار کم پرداخته ایم.
و غفلت: همجنین ما از این موارد غفلت کرده ایم:
- حکمت عملی
- روش تجربی در حل و تحقیق مسائلی که مرتبط با تجربه هستند.
- فربه کردن منطق و عدم ورود همه کارکردهای علوم انسانی در منطق
· بایستگیها:
بایستگیها براساس همین کاستیها معلوم میگردد. از این روی بایستگیها عبارتند از:
- توجّه و اهتمام بیشتر به علم النفس فلسفی. باید به علم النفس فلسفی به عنوان درمان و دوای بسیاری از دردهای جامعه پرداخت.
- توجّه و اهتمام به حکمت عملی
باید به وزانِ بدایه الحکمه و نهایه الحکمه نظری، بدایه الحکمه و نهایه الحکمه عملی نوشته شود. لازم است به وزان آموزش فلسفه نظری، آموزش فلسفه عملی نوشته شود.
- باید از روشهای پیشرفته تجربی برای تحقیق در مسائل علوم انسانی (آن مسائلی که مرتبط با تجربه هستند استفاده کرد. ملاصدرا به تناسبِ زمان خود از تجربه استفاده کرده و مثلاً آسیبها و آفات بعضی از علمای زمان خود و مردم زمانه خویش را به دست آورده آنگاه در رساله ۳ اصل و کسر اصنام الجاهلیه هم به دردها و هم به درمانها پرداخته است. اما تجربه آن روز، تجربهای نبود که امروز از تجربه انتظار میرود تجربه پیشرفت چندانی نداشت. ابزارهای تجربی در دست نبود. اما اقتضای امتداد حکمت متعالیه در علوم انسانی امروزی این است که نه تنها به اندازه غربیها بلکه بیشتر و با درصد علمآوریِ بالاتری به تجربه هم بپردازیم.
- در منطق قدیم (منطق ارسطویی) همه کارکردهای علوم انسانی (که قبلاً ذکر شد) نیامده است. فقط بخش تعریف آمده است که البته آن هم نیاز به تکمیل دارد. یعنی روش تعریف مفهومی را که شیخ اشراق در منطق خود آورده است نیز باید حتماً بدان افزود.
همچنین اگر در تعریف منطق آمده است: «ابزاری قانونی (و ضابطهمند) که ذهن را از خطای در فکر مصون نگه میدارد.»، فکر انسان کارکردهای مختلف دارد. با فکر، فقط تعریف و استدلال نمیکنند که فقط این دو بخش در منطق آمده است. با فکر، توصیف هم میکنند، تبیین هم میکنند، تفسیر هم میکنند، پیشبینی هم میکنند و با فکر ارزشگذاری و ارزش داوری هم میکنند. پس نیاز است منطق ما فربه شود و همه کارکردهای علوم انسانی در آن بیاید و برای همه کارکردها، منطق و ضابطه صحیح، متکّی بر مبانیِ حقیقیِ خودمان (مبانی صحیح معرفتشناختی و روششناختی) بنویسیم.
* نکتهای درباره رابطه دین و فلسفه
همچنان که حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین فرمودهاند: «علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع» و همچنان که در فقه و اصول اسلامی چنین کاری صورت میپذیرد، فلسفه اسلامی هم منطقاً میتواند چه در مقام توصیف و چه در مقام توصیه به توصیفها و توصیههای کلیای بر که به طور صریح در متون اسلامی نیامده باشد.
والحمد لله رب العالمین
پایان پیام/
مقرر: حجت الاسلام محمد ثنائی (طلبه سطح ۴ مرکز آموزش تخصصی فلسفه اسلامی حوزه علمیه قم)
صوت جلسه:
انتهای پیام/
همچنین ببنید: جلسه اول حضور استاد شریفی