نقد مبانی فکری و نظام معرفت شناختی جان دیویی
یکصد و هفتاد و هشتمین جلسه گروه علمی معرفت شناسی مجمع عالی حکمت اسلامی با موضوع “نقد مبانی فکری و نظام معرفت شناختی جان دیویی“ با ارائه “حجت الاسلام دکتر محمد صادق علیپور“ و با حضور اعضاء محترم گروه شنبه ۱۶ تیر ۹۷ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:
مبانی معرفت شناختی و ارزیابی آن
۱.طبیعت گرایی هنجاری
امروزه، نظام معرفت شناختی دوئی تحت عنوان «طبیعت گرایی هنجاری» دسته بندی میشود. طبیعتگرایی هنجاری برخلاف طبیعتگرایی توصیفی ماهیت معرفت را به امور مادی و طبیعی تحویل نمیبرد، بلکه مدعی است میتوان باتوجه به فرایند حصول معرفت و با استناد به دانشهای تجربی از جمله روانشناسی و علوم شناختی، سؤالات اساسی را در مورد چیستی معرفت، اعتبار روشهای استنتاج و چگونگی هدایت تحقیق پاسخ داد. اما به نظر میرسد در این راه ناکام مانده است؛ زیرا؛
- دُوْئی با انکار متافیزیک، مستقیماً تمام مباحث معرفتشناختیاش را در قلمرو تجربه و علوم تجربی مطرح میکند. این در حالی است که یکی از مهمترین مسائل مطرح در مورد تجربه این است که اساسا آیا جهان خارج از ذهن انسان، وجود دارد یا نه؟ در فلسفه دُوْئی این مسئله مسلم فرض شده و اصلاً به آن پرداخته نمیشود، بنابراین دُوْئی نمیتواند مدعی باشد با رویکردی طبیعتگرایانه به همه مسائل مطرح در حوزه معرفت و چگونگی توجیه آن پاسخ داده است، زیرا سؤال از وجود عالم خارج، پرسشی فلسفی و معرفتی پیشین است که با معرفتهای پسین قابل پاسخگویی نیست. این مشکل در مورد روشهای استنتاج و روشهای تحقیق هم قابلطرح است. افزون بر این؛ با صرفنظر از این اشکال هم پاسخ دُوْئی پاسخی کامل و جامع نیست، چراکه او نتوانسته است معیاری برای توجیه همه معرفتها ارائه دهد و تنها به یک نوع معرفت، حالت تصدیقی تضمینشده، توجه کرده است. توضیح مطلب اینکه چنانکه خواهد آمد دُوْئی تنها حالت تصدیقی تضمینشده را معرفت میداند و معیار آن را نیز قابلیت اثبات از طریق تحقیق تجربی میداند، این در حالی است که تصدیقات غیرتجربیای هم وجود دارد که صادق هستند و او معیاری برای تصدیقشان ارائه نمیدهد و به عبارتی اصلاً آنها را معرفت نمیداند. بدینسان میتوان گفت هنگامی که از او خواسته میشود معیار معرفت بودن ادراکات را بیان کند، سؤال را پاسخ نمیدهد بلکه معرفت را بازتعریف میکند و بدینسان به جای پاسخ به مسئله، صورتِ مسئله را پاک میکند. بنابراین او به مدعای خود مبنی بر پاسخ به سؤالات اساسی در حوزه معرفتشناسی با رویکردی طبیعتگرایانه عمل نمیکند.
۲.دیدگاه دوئی در مورد معنای تصورات
نظام معرفتشناختی دوئی را میتوان در دو بخش تصورات و تصدیقات ارزیابی کرد. در بخش تصورات مهمترین مدعای او، چگونگی شکلگیری معنای یک تصور است. به عقیده او معنای یک تصور به شرط اینکه اشخاص مختلف در یک فعالیت عینی توافق کنند و این فعالیت نتایج عینی داشته باشد، شکل میگیرد. روشن است که این تفسیر از معنا، تنها در مورد تصوراتی که مربوط به عمل است کارآمد است؛ اما در مورد سایر تصورات، نمیتواند مفید باشد. بنابراین دیدگاه او از این جهت جامع نیست.
۳.دیدگاه دوئی در مورد ادراک حسی و عقلی
در حوزه ادراکات، او وجود مستقیم و بدونواسطه برخی ادرکات مانند تصورات حسی، معانی، حالات روانی و مفاهیم عقلی را میپذیرد و معتقد است بداهت ذاتی دارند. اما این نکته را خاطر نشان میکند که نباید بداهت خودِ این ادراکات را به قضایای حاکی از آنها مانند من دیروز خوشحال بودم تسری داد. این امر یکی از نقاط قوت دیدگاه اوست. اما دیدگاه او در مورد ادراکات محسوس قابل پذیرش نیست. توضیح مطلب اینکه هرچند ادراکات حسی بخش مهم و قابل توجهی از ادراکات انسان را تشکیل میدهد و بدون آن انجام برخی تحقیقات ممکن نیست اما ادرکات حسی مربوط به اشیا عینی و خارجی شرط لازم همه ادراکات نیستند. زیرا در حوزه تصورات حصول ادرکات کلیای مانند مفاهیم فلسفی و منطقی نیازمند داشتن ادراک حسی نیست و خود عقل و ادراکات عقلی برای دسترسی به آن کفایت میکند (مصباح یزدی، ۱۳۷۹:۲۳۰). به تعبیر شهید مطهری ما هرچند در ذهن خود تصورهایی مقدم بر تصورهای حسی نداریم ولی تصدیقهایی مقدم بر تصدیقهای تجربی داریم (مطهری، ۱۳۸۰، ۶:۳۴۷). بنابراین اگر کسی بخواهد در حوزه معارف عقلی مثلا منطق تحقیق کند این تحقیق نیازمند ادراکات حسی نیست.
ادراک عقلی، نوع دیگری از ادراک است. مراد او از ادراک عقلی، معقولات و کلیات نیست بلکه ادراکاتی است که از طریق حس و تجربه دست یافتنی نیست. ادراکاتی مانند فهم ارزش یک استدلال، فهم معنای یک لفظ یا گزاره و درک برخی قواعد کلی. او معتقد است این ادراکات نیز بدون واسطه برای ما حاصل میشود. اما از آنجا که شرط فهم هر گزارهای، درک ارتباط بین معانی و مفاهیم آن است، او نتیجه میگیرید که انسان هیچ معرفت گزارهای مستقیمی وجود ندارد. در مورد این مدعا هم باید گفت اولاً هنگامی که از گزاره بدون واسطه سخن میگوییم مرادمان فقدان هر نوع واسطهای نیست، یعنی در این مورد ادعا این نیست که حتی الفاظ و معانی هم در این بین وجود نداشته باشد بلکه مراد از مستقیم بودن یک معرفت گزارهای این است که معرفت مذکور مستنتج از معرفتی دیگر نباشد و بهواسطه استدلال برای ما حاصل نشده باشد. بنابراین گرچه در یک گزاره فهم معنای یک لفظ و فهم ارتباط معانی الفاظ لازم است اما این امر نشانه غیرمستقیم بودن و باواسطه بودن آن نیست. افزون بر اینکه در برخی قضایا از جمله قضایای تحلیلی که مفهوم محمول در دل مفهوم موضوع وجود دارد ارتباط معنایی محمول و موضوع نیز بدون واسطه و بهطور مستقیم درک میشود. به عبارت دیگر، اگر اشکال دُوْئی وارد باشد در مورد همه معرفتهای گزارهای صادق نیست و دستکم شامل گزارههای تحلیلی نمیشود.
چیستی معرفت
دوئی معرفت را به «حالت تصدیقی تضمین شده» تعریف میکند. بنابراین، ویژگیهای معرفت را میتوان اینگونه دستهبندی کرد:
واژه معرفت نامی است برای نتایج صحیح تحقیقات بهطوریکه معنای معرفت بدون در نظر گرفتن این ارتباط بهقدری توخالی است که هر مضمون یا محتوایی را میتوان بهدلخواه در آن ریخت ازاینرو،
مفهوم معرفت بهطورکلی تعمیمی است از خصوصیات کشفشده در خلال تحقیق و متعلق است به استنتاجی که نتیجه تحقیق است. به همین دلیل،
هر معرفت خاصی، نتیجه تحقیق مخصوصی خواهد بود. با توجه به این نکات است که،
دوئی اصطلاح تصدیق تضمینشده (warranted assertion) را بهجای باور و معرفت برمیگزیند. چرا که تحقیق چیزی است که صدق را تضمین میکند (۱۹۳۸, LW,12:16). بهعبارتدیگر وقتی معرفت بهعنوان یک حد مجرد کلی در ارتباط با تحقیق در معنای مجردش تلقی شود در این حال به معنای (warranted assertibility) خواهد بود.
همچنین او منکر معرفتها بیواسطه است و همه معرفتها را غیر مستقیم و با واسطه میداند. افزون بر این، او معرفت پیشین را نمیپذیرد و حتی قضایای ریاضی را پسینی میداند.
در مورد دیدگاه دُوْئی میتوان گفت تمام سخنان او در مورد نفی معرفت مستقیم متأثر از دیدگاهش در مورد منحصر دانستن معرفت به حالت تصدیقی تضمینشده است. چراکه این نوع معرفت، معرفتی باواسطه است و از دیدگاه او تنها نوع معرفت، همین نوع معرفت است، پس معرفت بیواسطه اصلاً وجود ندارد. بهخوبی روشن است که منحصر دانستن معرفت به این نوع خاص که درواقع به معنای انحصار معرفت به معرفت غیر مستقیم است، سخن صحیحی نیست، زیرا معرفتهای غیر مستقیم نیازمند توجیه هستند و خود آنها یا گزارههایی شبیه آنها نمیتوانند توجیه کننده آنها باشند. بنابراین یا غیر موجه باقی میمانند یا نیازمند گزارههایی مستقیم و بیواسطه هستند که آنها را توجیه کنند (علیپور، ۱۳۹۲:۱۰۷)
افزون بر این غفلت فیلسوفان از غیرمستقیم بودن یک معرفت نمیتواند عامل مستقیم دانستن آن شمرده شود، چراکه در بحث معرفت مستقیم فیلسوفان به سراغ اولین معرفتهای بشر میروند و از مستقیم یا غیرمستقیم بودن آن سؤال میکنند و پرواضح است که در اینجا دیگر مقدمهای وجود ندارد که غیرمستقیم بودن آن مورد غفلت قرار گیرد. همچنین مغالطه اشتراک لفظی هم در اینجا رخ نمیدهد، زیرا از سویی بحث معرفت مستقیم و غیرمستقیم هم در تصورات مطرح است و هم در تصدیقات. خود دُوْئی در حوزه تصورات وجود تصورات بدیهی و بدون واسطه را میپذیرد، همانطور که سایر فیلسوفان آن را قبول دارند. فیلسوفان در حوزه تصورات به این امر توجه دارند که همه تصورات بدیهی نیستند(عسگری سلیمانی، ۱۳۸۶:۲۸۹). در حوزه تصدیقات هم همینطور است. فیلسوفان معتقد بهوجود تصدیقات بدون واسطه، هیچگاه حکم تصورات را به تصدیقات نمیدهند، بلکه معتقدند بنا به دلایلی، در حوزه تصدیقات هم تصدیقات بدون واسطه داریم، پس در این مسئله هرچند ممکن است از سوی افرادی چنین مغالطهای انجام شده باشد اما کسانی که به این مسئله توجه دارند معتقدند که تصدیقات بدون واسطه یا پایه حتماً وجود دارند و برای آن هم استدلال ارائه میکنند پس سخن از مغالطه در میان نیست.
اینکه اصول و صورتهای منطق دُوْئی و حتی ریاضیات امری تجربی و پسینی است هرچند یکی از پیشفرضهای منطق او و امری انکارناپذیر است، اما این امر نمیتواند پیشینی بودن اصول منطق و ریاضیات را بهطور مطلق رد کند. بنابراین مشکل اساسی دیدگاه دُوْئی به همان مسئله اساسی در فلسفه تجربی یعنی انکار معرفتهای پیشین بازمیگردد. از این رو میتوان گفت: نقد اساسی دیدگاه او، همان نقدهایی است به فلسفه تجربی وارد بود. به عبارت دیگر، تجربهگرایانی که معتقدند اصول ریاضی و منطقی تجربیاند درواقع مدعیاند که تنها راه تضمین صدق قضایا، از جمله قضایای حاکی از اصول مذکور، تجربه است. حال اگر با همین معیار، خودِ این گزاره را بسنجیم و از ایشان بپرسیم این مدعا پیشینی است یا پسینی؟ اگر آن را پیشینی بدانند که مدعای خود را باطل کردهاند و اگر آن را پسینی بدانند گرفتار دور شدهاند. زیرا از سویی اعتبار تجربه مبتنی بر پذیرش این گزاره است و طبق فرض پذیرش این گزاره هم مبتنی بر تجربه است و این چیزی جز دور باطل نیست (طاهری خرمآبادی، ۱۳۹۰:۱۰۴). پس تجربهگرا یا باید پیشینی بودن حداقل یک گزاره را بپذیرد یا در اعتبار همه حقایق تجربی تردید کند. اگر دُوْئی در مقام دفاع بگوید: مستند استحاله دور، اصل تناقض است که براساس تجربهگرایی مقبول نیست، در پاسخ میگوییم: در این صورت پس هم مدعای شما میتواند صحیح باشد و هم مدعای عقلگرایان. پس بازهم شما باید یا معرفت پیشین را بپذیرید یا اینکه دستکم در مورد آن هیچ قضاوتی انجام ندهید، زیرا طبق فرض ارزش دیدگاه تجربهگرا با ارزش دیدگاه عقلگرا برابر است و هیچیک بر دیگری ترجیح ندارد.
افزون بر این، اساساً برخی قضایا وجود دارند که ذهن ما به صدقشان اذعان دارد اما امکان ندارد محصول تجربه باشند. مانند قضایایی که در آنها از واژه امتناع یا محال استفاده شده است. بهخوبی روشن است ممتنع بودن یا محال بودن امری نیست که قابل تجربه حسی باشد، زیرا اصلاً وجود ندارد که باتجربه قابلادراک باشند. قضایایی مانند امتناع جمع و رفع نقیضان، محال بودن دور و تسلسل و ممتنع بودن صدفه از این قبیلاند. بهخوبی روشن است که محتوای این قضایا با حس و تجربه قابل درک نیست (مطهری، ۱۳۸۰، ۸:۳۳۵). از سوی دیگر اثبات پیشینی بودن برخی معرفتها از جمله باور به اصل امتناع جمع نقیضان امری ممکن است (طاهری خرمآبادی، ۱۳۹۰:۱۱۶). بنابراین با پذیرش باورهای پیشین راه برای اثبات بدیهی بودن و خطاناپذیر بودن آنها هم هموار میشود. امری که براساس دیدگاه دُوْئی قابلاثبات نیست.
جمعبندی نهایی
هدف اصلی دویی از پیریزی نظام معرفت شناسی متفاوتش، فائق آمدن بر مشکلات و معضلات دیرین معرفت شناسی است. در این راستا او با رویکردی برون گرایانه، وارد عرصه معرفت شناسی و توجیه باورها شده است. بابررسی آرا معرفت شناختی او روشن شد نه تنها نتوانسته مسائل و مشکلات دیرین معرفت شناختی را اندکی حل کند بلکه پیشنهاد نهایی او این است که این قبیل مشکلات لاینحل است و هر کوششی در این راستا بیهوده است. مبانی تجربهگرایانه، اصول موضوعه و نگرش کارکرد گرایانه او به معرفت باعث شده است نظام معرفت شناسانهای مغشوش و غیر قابل دفاع ارائه دهد. در واقع هدف او از مباحث معرفت شناسانه کشف واقع و حقیقت نیست بلکه مطلوب اصلی او پیریزی نظامی است که بتواند مشکلات زندگی روزمره انسان را از میان بردارد.
به نظر میرسد، باید نظام فکری دوئی را در قلمرو عقل عملی، ارزیابی کرد و او را در قلمرو عقل نظری سؤال پیچ سؤال پیچ نکرد. با این وصف میتوان گفت: کار اصلیاش این است که نظامی جامع ارائه کرده است. معرفت را در این حوزه بازتعریف کرده، راه معنا یابی آن را نشان داده؛ برای تصدیق و تکذیب آن، صدق را مجددا تعریف کرده، روش توجیه معرفتهای این حوزه را منقح کرده و منطقی برای هدایت ذهن در این قلمرو ارائه کرده است. روشن است که کوششی چنین گسترده، صرف نظر از درستی یا نادرستی، شایسته توجه و قابل استفاده اندیشمندان است.
منابع فارسی
کتابها
موزر، پل، ۱۳۸۷، دوم، درآمدی موضوعی بر معرفتشناسی معاصر، ترجمه انشائ الله رحمتی، قم: موسسه آموزشی پژوهیشی امام خمینی (ره).
طاهری خرم آبادی، علی، ۱۳۹۰، معرفت پیشین، قم: موسسه آموزشی پژوهیشی امام خمینی (ره).
مطهری، مرتضی، ۱۳۸۰، هشتم، مجوعه آثار، تهران: صدرا.
گادفریاسمیت، پیتر، ۱۳۹۲، اول، درآمدی بر فلسفه علم (پژوهشی در باب یکصد سال مناقشه بر سر چیستی علم)، ترجمه نواب مقربی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
دیوئی، جان، ۱۳۶۹، منطق تئوری تحقیق، ترجمه علی شریعتمداری، تهران: دانشگاه تهران.
مقالهها
کواین، و.و، ۱۳۷۹، «صورت طبیعی دادن به معرفت شناسی»، ترجمه علیرضا قائمینیا، ذهن، ش۱.
علیپور، محمدصادق، ۱۳۹۲، «تأملی در استدلالهای مبنا گروی»، معرفت فلسفی، ش۴۱ .
منابع انگلیسی:
Quine, W.V. 2008, Epistemology Naturalized, reprinted in Epistemology: an Anthologies, Blackwell Publishing Ltd, 2ed.
Dewey, John. 1910. How We Think. Illinois: Southern Illinois University Press. Essay reprinted in MW6.
———. ۱۹۲۰. Reconstruction in Philosophy. Illinois: Southern Illinois University Press. Reprinted in MW12.
———. ۱۹۲۵. The Development of American Pragmatism. Illinois: Southern Illinois University Press. Essay reprinted in LW2.
———. ۱۹۳۵. An Empirical Survay of Empiricisms. Illinois: Southern Illinois University Press. Essay reprinted in LW11.
———. ۱۹۳۸. Logic: The Theory of Inquiry, ed by J.A. Boydston, Illinois: Southern Illinois University Press. Reprinted in LW12.
Campbell,James,1995, Understanding John Dewey: nature and comperative intelligence, Chicago: Open Court.
Kappel, Klemens. 2011, Naturalistic Epistemology. in The Routledge companion to epistemology, edited by Sven Bernecker, Duncan Pritchard, New York: Routledge, First.
Godfrey-Smith, Peter, 2003, Theory and reality : an introduction to the philosophy of science, London: The University of Chicago Press.
LEMOS, NOAH, 2007, An Introduction to the Theory of Knowledge, New York: Cambridge University Press, First.
McDERMID, DOUGLAS, 2006, THE VARIETIES OF PRAGMATISM TRUTH, REALISM, AND KNOWLEDGE FROM JAMES TO RORTY, New York: Continuum International Publishing Group..
Burke, Tom, 2002, Prospects for Mathematizing Dewey’s Logical Theory, in the Dewey’s logical theory : new studies and interpretations. Nashville:Vanderbilt University Press.