بازخوانی انتقادی فلسفه اسلامی- نشست دوم
بازخوانی انتقادی فلسفه اسلامی- محمد تقی سبحانی + صوت
بازخوانی انتقادی فلسفه اسلامی، عنوان سلسله نشست های طلاب مرکز آموزش تخصصی فلسفه اسلامی با استاد محمد تقی سبحانی است.
- ببنید: نشست اول
- همچنین ببنید: نشستی علمی با حضور استاد سبحانی در موضوع «اجتهاد معارف»
به توفیق الهی نشست دوم این سلسله نشست ها نیز، با حضور استاد سبحانی بر گزار شد. آنچه پیش روست تقریر نشست دوم با استاد سبحانی است:
انتقاد فلاسفه به فلسفه
در این جلسه به انتقادهایی که از دورن خود فلاسفه و فلسفه دان ها بیان شده است پرداخته می شود. باید دانست نقد فلسفه منحصر در مخالفان فلسفه نیست. خود فلاسفه نیز از فلسفه انتقاد کرده اند. اگر کسی این انتقادها را، قبول کند برای پاسخ دهی، دو راه دارد:
- برخی: از دورن خود فلسفه سعی می کنند جواب دهند و یک نوع بازسازی جدید داشته باشند.
- ولی نظر ما این است که تغییر در بنیادهای فلسفه راه حل این اشکالات است؛ یعنی با یک چارچوب جدید در مبانی و روش و… به مباحث فلسفه نگاه شود. اکنون می خواهیم این نگرش انتقادی را شرح دهیم:
لایه های انتقاد به فلسفه
نگرش انتقادی به فلسفه در چند لایه قابل بیان است:
۱- انتقاد به ماهیت، قلمرو و دستگاه فلسفه موجود:
عنوان و موضوع فلسفه باید عوض شود، زیرا ابهام دارد. فلسفه باید مشخص کند ابعادش و مرزش تا کجاست؟ در هر صورت باید این ماهیت تغییر کند. البته اصل دانش فلسفه، با تعریف ماهیت خاص، ضروری است. اما این فلسفه ضروری فلسفه ای است که دارای مرز مشخص است و وارد بر دانش های دیگر نخواهد شد. این فلسفه یک جایگاه اختصاصی دارد که هیچ جایگرین دیگری هم ندارد.
اگر موضوع فلسفه موجود بما هوموجود باشد، در فلسفه نباید از خیلی مسائل بحث شود، زیرا موجود مقید لحاظ شده است. مثلا اگر وجود به قید طبیعت، موضوع فلسفه نیست، وجود با قید تجرد هم موضوع فلسفه نیست.
۲- نقد های روش شناختی و معرفت شناختی:
پس از نقد ماهیت و تعریف فلسفه، نقدها و اشکالاتی در روش شناسی و شناخت شناسی فلسفه است. این اشکالات خود به دو قسم اصلی تقسیم می شود:
الف ) اشکالها و انتقادها در حوزه تصدیقات
ب) انتقادها و اشکالات در حوزه تصورات
۲-۱- اشکالات به فلسفه در روش شناسی و معرفت شناسی/ حوزه تصدیقات
توضیح اشکالات به فلسفه در ناحیه روش شناختی و معرفت شناختی آن هم در حوزه تصدیقات این است که فیلسوف روش قیاس برهانی را انتخاب می کند.
خب برهان چیست؟ برهان قیاسی است که از شش دسته یقینیات درست می شود. منطقیون از آن حیث که فیلسوف هستند ادعا می کنند که برهان نتیحه اش یقین است. برهان ما را به یقینی می رساند که به هیج وجه قابل زوال نیست. اما چند پرسش در این باره باید پاسخ داده شود:
سوال ۱: آیا این مدعاها قابل دفاع است؟
جواب: خود منظقیون جواب داده اندکه اکثر این ادعاها درست نیست. در مبادی اقیسه فقط اولیات درست است و بقیه صحیح نیست. برخی سعی کرده اند وجدانیات را داخل کنند که این هم درست نیست. پس از بررسی به نظر می آید نهایت چیزی که باقی می ماند اولیات است.
سوال ۲: آیا فیلسوفان در طول تاریخ براساس همان ادعا مسائل را تحلیل کرده اند یا در عمل تخلف صورت گرفته است؟
جواب: نه تنها در فلسفه های قبل از صدرا و حتی دستگاه صدرایی و پسا صدرایی از قواعد برهان پیروی نشده است.
سوال ۳: آیا می توان فلسفه را براساس قیاس مبتنی کرد؟
جواب: با آزمایش کردن قضایا در مسائل متوجه می شویم چنین چیزی رخ نمی دهد.
سوال ۴: یقینی که به عنوان یقین بالمعنی الاخص می دانیم و در برهان مطلوب است، آیا تحقق چنین یقینی در عالم واقع، امکان پذیر است یا خیر؟
سوال ۵: فیلسوفان می گویند قضایای ما متوقف بر قضایای پیشین است اما آیا این حرف درست است؟
قضایای تحلیلی و ناتوانی در تولید معرفت
قضیه ها به اعتباری به تحلیلی و ترکیبی تقسیم می شوند. قضایای تحلیلی قضایایی است که از دل موضوع انتزاع شود بر خود موضوع حمل شود؛ این قضایا، قضایای پیشینی دارد که از دل آن قضیه دیگری به ما می دهد.
قضایای ترکیبی یک واقعیتی را به ما می دهد مثل اجتماع نقیضین محال است؛ این قضیه نمی خواهد از دل چایی انتزاع شود بلکه دارد واقعتی را به ما می فهماند.
برخی قضایایی که در فلسفه به عنوان اثبات مسائل استفاده می شود، از نوع مسائل تحلیلی است؛ آیا قضایی تحلیلی می تواند واقع گرایی کند؟ آیا قضایای تحلیلی می تواند معرفت زایی کند؟ به نظر ما نمی تواند چنین کند.
نکته مهم
در این بین نباید فراموش کرد، همان طور که مرحوم شهید صدر بیان کرده اند، رسیدن به یقین فقط از طریق قیاس نیست. در بیرون از دایره ی دستگاه قیاسی، مثل دستگاه حساب احتمالات را داریم که می توان با آن به یقین رسید.
۲-۲- اشکالات به فلسفه در روش شناسی و معرفت شناسی/ حوزه تصورات
مهمترین بحث در معرفت شناسی بحث تصورات است، زیرا بنای تصدیقات است. اگر فلسفه ما نتواند در بحث تصورات مشکل خود را حل کند، به همان میزان در تصدیقات مشکل پیدا می کند. تفاوت بین افسانه و فلسفه در همین مبانی تصورات است.
ارسطو تصدیق را فرع بر تصور می داند. عقل گراها بر آن اند که تصور تابع احساسات است و تصدیق ما تابع تصورات است؛ ارسطو این را می گوید و اساس فلسفه اسلامی بر همین مطلب است. دستگاه معرفت شناسی فلسفی نه تنها تصدیقا هیج حکمی با خود نمی آورد، تصورات هم با خود حکمی نمی آورند؛ همه این مفاهیم انتزاع از مفاهیم دیگر است.
اگر توانست مبانی تصورات بحث تطابق را حل نماید، بحث معرفت شناسی حل می گردد. از همین رهگذر فیلسوفان ما در بحث وجود ذهنی با بررسی هستی شناسانه، به بحث تطابق پرداخته اند.
اشکال در بحث تطابق
حال اشکال کار اینجاست: از نظر فلسفی ارتباط ما با جهان خارج از طریق حس است. سپس با پایه تصورات، تصدیقات شکل می گیرد. حال یا ما جهان خارج را بی واسطه می یابیم و یا با وسطه می یابیم. آنچه از سوی فلاسفه مشهور بیان شده است، این است که حس ما با واسطه، عرض را می یابد نه جوهر را! جوهر جوهر را نمی یابد. اگر علم حصولی ما مبتنی بر صورت است و این صورت واسطه تطابق است، میزان صحت این تطابق در چیست؟
به بیان دیگر هیچ ارتباطی بین ما و خارج وجودا و به حمل شایع نیست. ارتباط ما با عالم عین از طریق تصورات است، حال از کجا معلوم که این تصورات مطابق با خارج است.
جواب های که معاصرین بر این اشکال بیان کرده اند:
- جواب استاد مصباح مبتنی برگشت تمام علوم به علم حضوری
- راه حل استاد یزدان پناه مبتنی بر شهود عقلی
- شیخ اشراق حواس پنجگانه را علم حضوری می داند. البته این نظر معاصر نیست ولی برخی این نظر را قبول دارند.
- راهکار معرفت از طریق آثار (معرفت آیه ای) از شهید مطهری
۳-لایه سوم انتقادها در حوزه جهان شناسی
نظریه طبیعت شناسی فیلسوفان بر دو پایه است:
- الف) بحث جوهر و عرض
- ب) بحث طبع و طبیعت شیئ
فیلسوفان چیزی را به عنوان طبع، قبول کرده اند که در حال حاضر در طبیعت شناسی مورد تشکیک قرار گرفته است. همچنین تقسیم اشیاء به عرض و جوهر نیز نظریه ای مردود است.
مهمتر از این اشکالات به خود نظریه طبع و عرض، آثار و لوازمی است که نظریه طبع و جوهر و عرض دارد. از جمله این اشکالها می توان به “عدم قدرت ترکیب” اشاره کرد. یعنی دو شیء طبیعی و جواهر عنصری نباید با هم ترکیب شوند. طبق قواعد فلسفی در جوهر و عرض تاثیر محال است، زیرا هیچ جوهری برجوهردیگر تاثیر نمی گذارد و هیچ عرضی قابل انتقال نیست.
اشکال در حوزه نظام علیت:
فیلسوفان نظام صدوری را پذیرفته اند. این نظریه صدوری دو حکم دارد:
الف ) سنخیت
ب) ضرورت
لکن سنخیت متجر به تناقض می شود؛ ضرورت هم نیاز نیست و ادله آن قابل خدشه است. آنچه ما دلیل داریم بر نظریه خلقت است و بر نظریه صدور اشکال داریم.
۴- لایه چهارم انتفادها، در حوزه انسان شناسی
فیلسوفان با یک تفکر کهن وارد بحث انسان می شوند. همه فیلسوفان پذیرفته اند همه انسان ها مجبورند و مختار نیستند. زیرا فیلسوفان بر اساس قواعد فلسفی به این نتیجه ختم خواهند شد.
۵- لایه پنجم انتقادها، بحث خداشناسی
در بحث خداشناسی در دو حوزه صفات و افعال الهی، موضع فلاسفه قابل نقد است:
- الف ) بحث صفات
نظریه عینیت صفات با ذات، با تعدد صفات قابل جمع نیستند و اشکال دارد. مثلا اینکه ملاصدرا گفته که از یک ذات بسیط چند مفهوم انتزاع شود درست نیست.
- ب) بحث افعال الهی:
فلاسفه در حوزه افعال الهی، خدایی غیر متناسب با خدای در دستگاه انبیاء و متون دینی می سازند. از جمله این عدم تناسب ها:
- قاعده الواحد
- در بحث معاد
- جاودانگی و خلود
پایان پیام/
تقریر: حجت الاسلام دیندار (طلبه سطح ۴ مرکز آموزش تخصصی فلسفه اسلامی حوزه علمیه قم)
صوت جلسه (نشست دوم):
همچنین ببنید: خبر/ مصاحبه با استاد علی مصباح- اجتهاد در معارف
- مطالب اختصاصی سایت را از کانال ایتایی محتوای تارنامه مرکز فلسفه دنبال کنید.