![]() |
آمار بازدید | ![]() |
بازدید این صفحه : 84856 |
بازدید امروز : 6 |
کل بازدید : 842328 |
بازدیدکنندگان آنلاين : 1 |
زمان بازدید : 1/3572 |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
اخبار > جایگاه تمدن اسلامی و نسبت آن با این تاریخ | ![]() |
اطلاعیه
|
جایگاه تمدن اسلامی و نسبت آن با این تاریخ
|
استاد طاهرزاده: معتقدیم در مواجهه با تمدن غربی می¬توانیم از آموزه های خود، یک نوع حضور تاریخی به نام تمدن نوین اسلامی به صحنه بیاوریم
|
کد مطلب:
|
٤٠٦٧٧٨
|
گروه مطلب:
|
اخبار عام, دوره های برگزارشده
|
تاریخ انتشار:
|
1398/02/07
|
ساعت:
|
١٢:٠٨
|
تعداد بازدید:
|
3334
|
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، انه خیر ناصر و معین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین المنتجبین.
آنچه ضرورت این بحث را پیش آورده است این است که ما باید بفهمیم در چه شرایط تاریخی هستیم. کمکی که همه باید با هم داشته باشیم همان است که در روایاتمان تحت عنوان زمان شناسی داریم. اینکه «علی العاقل ان یعرف زمانه»، خوب معلوم است که یک ضرورتی است که این همه تاکید میشود زمانه خودتان را بشناسید. یعنی در این شرایط بر ما چه میگذرد که باید نسبتمان را با آنچه بر ما میگذرد تصحیح و تدوین کنیم و شکل بدهیم.
یک بحثی است تحت عنوان اینکه بناست ما تمدن نوین اسلامی داشته باشیم. اولا در تمدن ما سه بحث است:
1- ریشه در کجا دارد؟ تا حالا تمدن معنا نداشته است. بلکه یک واژه مدرن است. الان هم که میشنوید تمدن اسلامی یا تمدن بنیالعباس، ما الان روی آن اسم میگذاریم. صد سال پیش در هیچ کتابی واژهای با عنوان تمدن بنیالعباس پیدا نمیکنید. بعدها که بحث تمدن شد این واژها هم به میدان آمد.
2- محتوایش چیست؟ 3- اصلا این تمدن از کجا آمده است؟
یک وقت ریشه معرفتیاش را بحث میکنیم، یک وقت از خاستگاه آن میخواهیم بحث کنیم. اشکالی که یک عدهای از به اصطلاح متفکران، دانشگاهیان و منورالفکران به ما میگیرند این است که میگویند تمدن یک واژه مدرن است:civilization. و این با خودش، خودش را میآورد. شما اگر بگویید تمدن: اسلامی یا غیر اسلامی، با خودش غرب را میآورد. میگویند حالا میخواهید اسمش را بگذارید اسلامی یا نمیخواهید. همین که روح تمدنی را وسط میآورید اولا از دین فاصله میگیرید. میگویند دین یک امر قدسی است، تمدن یک امر عرفی است، شما با آوردن تمدن، دین را میبرید.
ثانیا شما این دو تا را میخواهید جمع کنید که محال است و پارادوکسیکال است. زیرا تمدن، حکومت است، اما دین دلدادگی است. مثال میزنند به اینکه به یک آخوند بگویند چراغ راهنما در چهار راه مستحب است یا واجب؟ مسخره تان نمیکنند؟ چراغ راهنما قانون است باید طبق قانون عمل کنیم. اینجا جای دین نیست. میگویند شما آمدید وسط چهار راه تاریخ مدرن، یک چیزی به نام اسلام میخواهید بگذارید. پس انتقاد جدی است. آیا ما جواب داریم؟ به هر صورت باید مشخص شود حرف ما در مقابل این انتقاد چیست.
برای پاسخ به این ادعا، می توان گفت که اتفاقا، در این تاریخ معنایی از تمدن را میتوانیم پیدا کنیم و با روشن شدن این مطلب آنگاه می توان راجع به محتوای آن گفتگو کنیم.
محتوای این تمدن به این معنا که در ازای این تاریخ، باید تمدن اسلامی را نشان دهیم، باوجود اهمیت آن، خارج از بحث حاضر است.
خیلی از آموزههایی که قبلا داشتید، غیر دین است. قرآن و روایات فرا تاریخی است، با این وجود از این قرآن و روایات در زمان صفویه برداشتی میشود که نظام دینی صفویه برطبق آن ساخته می شود.
اکنون نیز برای فهم تمدن اسلامی و عملی کردن آن شود، باید مشخص شود که با چه هویت و محتوایی باید این کار انجام شود.
فعلا تمام بحث ما این است که روشن کنیم اتفاقا ما تمدن نوین اسلامی را میتوانیم داشته باشیم.
موارد ذیل لازم به مرور است:
1. با توجه به اینکه دوران حضور فرا روایتها تمام شده و در غرب هیچ فرا روایتی میدان دار افکار نیست و با حضور تکثر در افکار که جنبه universal بودن غرب را به حاشیه برده و میرود تا نسبت به ادامه تمدنی تمامیت خواه به نام تمدن غربی تجدید نظر شود، میتوان به آیندهای دیگر که در آن آینده امکان دارد ادامه تمدن غربی نباشد فکر کرد.
مبانی این سخن نه از شرق، بلکه از آن اندیشمندان غرب است.
امروز اندیشمندان دنیا حرفشان این است که دوران فرا روایت، تمدن کلام و تفکر کلام گذشته و امروز، دوران کثرت افکار است. به عنوان مثالی ملموس، زمانی پدر خانواده اگر سخنی می گفت، همه اعضای خانواده میپذیرفتند، امروز در این تاریخ شما این را ندارید. ادعا نمی کنیم بالکل از بین رفته ولی طبق کلان روایت های دینی و غیر دینی، تاریخ تبدیل شده به تکثر افکار.
به نظر نمی رسد که تکثر افکار، امر بدی باشد؛ چراکه به همان نسبت ملتها رشد کردند. بنابراین میشود با خیلی ها حرف زد و یک تصمیم گرفت. یک زمانی تنها شیخ بهایی منبر میرفت و همه منتظر بودند که او چه می گوید تا به همان عمل کنند. ایشان مشخص میکرد همه عمل میکردند.
این به این معنا نیست که حرفهای بلند از زیر پا رفته است، بلکه به این معنا است که اندیشهها در مقابل یک سخن بکار افتاده است. این یک بحث استانداردی است که امروز محافل فکری آن را تا آخر پذیرفتند.
روش ما هم اسکات خصم نیست بلکه یک چشم اندازی را باز میکند تا سخن، خودش جلو برود. ما گفتیم که «میرود» تا نسبت به ادامه تمدنی به نام غربی که تمامیت خواه است تجدید نظر شود. آیندهای که آن آینده امکان اینکه غرب بتواند با آن روحیه تمامیت خواهش ادامه دهد، وجود ندارد.
2. در بستر تکثر افکار، غرب شناسی ملتهای اصیل برای درک جایگاه خود تا حد زیادی میسر شده و در نتیجه ایران اسلامی و هند و چین امکان آن را یافتهاند تا در تاریخ سیطره تمدن غربی از «ما» سخن بگویند.
شما در جهانی دارید زندگی میکنید که دنیای مدرن سیطره دارد کم و زیاد. در حوزه کمتر سیطره دارد در دانشگاهها بیشتر، در بعضی خانه ها بیشتر. این تمدن غربی یکی از خصوصیاتش کثرت افکار است.
در دنیای تکثر افکار، ملتهای اصیل امکان «ما» گفتن پیدا کردهاند. اگر تا دیروز تنها جهان غرب مطرح بود، امروزه ملت هایی که ادعای اصیل بودن دارند مثل چین و هند، هم میتوانند بگویند« ما». تا دیروز بر اساس سیطره فرهنگ غربی، کشوری مثل هند جایی برای مطرح شدن نداشت.
دقت کنید روش من کلامی نیست من نمیخواهم یکی را بکوبم یکی را نجات دهم، داریم یک فکر را جهانی در میان میگذاریم. یعنی آنها تا دیروز میگفتند ما یونیورسال مدرنیته بودیم، امروز ما میخواهیم بگوییم «بشر» یونیورسال است.
یک زمانی چین در حدی بود که فقط میخواست یک جوری مدرن بشود، همین حزب چینی. اما اکنون یک روح چینی داریم که بنا دارد خودش را آزاد کند. چین یک کنفوسیوس دارد یک لائوتسه. کنفوسیوس یک مدیر موفق اخلاقی است، لائوتسه یک فکر و فرهنگ است؛ چین اصیل یعنی لائوتسه. به عنوان مثال: ملی- مذهبی ها یا این تیپ اصلاح طلب، هیچ وقت خودشان را حس نمیکنند، بلکه خودشان را غربی حس میکنند مثل ابراهیم یزدی که متأسفانه این اواخر عدهای به او سجده کردند. حرف آنها این است که ما غربیم که مسلمانیم، ما یک مکتب و تمدنیم که اتفاقا میتوانیم با غرب رفت و برگشت داشته باشیم.
3. آن«مایی» که در بستر تکثر افکار برای ملتهای اصیل پیش آمده میتواند تلقی دیگری از جهانی فکر کردن را به میان آورد که نه جهان گذشته آن ملت ها است و نه آنچه فعلا جهان غربی در آن است.
تا دیروز جامعه ایران، ایرانی فکر میکرد. به قول مرحوم علامه طباطبایی (ره) ایران وحی را میشناخت، اهل حجاز وحی را نمیشناختند و بت پرست بودند. ما مزدکی و زرتشتی به معنای آتش پرست نبودیم، بنابراین هر وقت پیامبر گفتند من پیامبر هستم، به قول جبران خلیل جبران پارسیان از آن طرف آبها فهمیدند چه میگوید.
بنابراین ما نگفتیم که یک فرقه ای از اسلام هستیم. ما میگوییم اسلام به معنای واقعیاش هستیم که عبارت است از یک حقیقت قدسی نه یک قراردادی که خلیفه دوم معتقد است. کتاب معنویت شیعه مرحوم علامه طباطبایی (ره)[1] را مطالعه بفرمائید. آنجا علامه سند میآورد که خلیفه دوم معتقد بوده پیامبر چنین قراری گذاشته است. ما وحی را میشناختیم و رجوع کردیم و دیدیم آنچه ما میشناسیم، بهتر و شکوفاترش را این خانواده میگویند. بنابراین خانواده پیامبر را با وحی پیامبر یافتیم. ما که تا دیروز فقط ایرانیِ شیعه بودیم، یک مرتبه دیدیم که اگر بخواهیم درست فکر کنیم باید با جهان تعامل فکری داشته باشیم. می توان گفت که جریان مشروطه نتیجه این نگاه بود، هرچند که آن طور که لازم بود به پیش نرفت.
سخن این است :
الان در شرایطی هستیم که می توانیم این پرسش را مطرح کنیم که شیعه ایرانی هستیم در قبیله و جزیره ایران، یا شیعه ایرانی هستیم که میتوانیم جهانی فکر میکنیم.
با این حساب چرا لازم باشد که وقتی میخواهیم جهانی فکر کنیم، فقط مدرن فکر کنیم به معنای مدرنیته و پوزیتیویستی و به معنای نفی عالم قدس. مدرنیته به معنای مردم غرب یا حتی علم غربی نیست، مدرنیته یک تاریخ است تاریخ پشت به کلیسا به بهانه قرون وسطی. این را مدرنیته میگویند.
4. همانطور که ما در نهضت مشروطه در مواجهه با جهان مدرن متوجه حضوری خاص در تاریخ خود شدیم و به جهت اداره کشور به نظام پارلمانی فکر کردیم امروز میتوانیم در مواجهه با جهان مدرن ولی در بستر انقلاب اسلامی جهانی را تجربه کنیم که بی بهره از جهان غرب نیست ولی جهان نوینی است که نه تماما خود دیروز و گذشته ماست و نه خود غربی ما.
ما اکنون در بستر انقلاب اسلامی میتوانیم با آنچه که غرب به عنوان روح تمدنی دارد، مواجه شویم و آن را جنس تاریخ بدانیم نه جنس غرب.
به عنوان مثال اول، دینی بودن قرون وسطی امر خوبی بود، ولی قرائت کلیسا و فهم کشیش از کتاب مقدس به تنهایی، یک تحجر بود که فشار بدی روی مردم وارد میکرد. مردم خواستند از این فشار آزاد شوند تا اینکه به یک نحوه آزادی از این قرائت متحجرانه مرجعیت کلیسا منکشف شدند، که آکویناس در قرن ششم بابش را باز کرده است.
به یک آزادی منکشف شدند، نه آزادی از دین، نه آزادی از فرهنگ انسانی، بلکه آزادی نسبت به اینکه ما هم قدرت تفکر نسبت به دین و نسبت به مناسباتمان داریم. چرا خودمان برای مناسباتمان تصمیم نگیریم، دین یک قسمت هایی را تعیین میکند و یک قسمت هایی را به عهده خودتان گذاشته است. مثلا امور مباح که در همه ادیان وجود دارد. اما کلیسا اجازه نمیداد، بشر در یک فشاری قرار گرفت، بعد آزادی به او عطا شد. غرب از بعضی جهات این آزادی را به لیبرالیته منحرف کرد.
در مقابل، انقلاب اسلامی طلوع بازگشت خدا به سوی بشری است که گرفتار سکولاریته شده است، عطای خداست به بشریت. از کجا طلوع کرد؟ از کشور شیعه ایران. برای که طلوع کرد؟ برای همه بشریت.
انقلاب اسلامی طلوعش از ایران بود ولی ایرانی نیست بلکه جان بشر را اشغال کرده است. عین این پدیده، «آزادی» در غرب طلوع کرد و ملل غرب طعم آن را چشیدند و بنای پاسداشت آن را نیز دارند ولی سیاسیون آنها، آزادی را به معنایی که خود می پسندند مصادره کردند. نمونه آن «حقوق بشر» است که با این که ظاهر جذابی دارد ولی از آن بد استفاده میکنند.
آزادی جهانی روح جهانی است یک نمونهاش انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی در بستر تاریخی که خدا آزادی را به او عطا کرده، ظهور کرده است. حالا آیا ما غربی شدهایم یا در تاریخی که تاریخ آزادی است به آموزههای دینی خودمان رجوع کرده ایم؟ و آن آموزههای دینی را مطابق این تاریخ آورده ایم؟ باید روی آن فکر کنید.
مثال دوم: تکنیک یک روح است. هایدگر میگوید که ماهیت تکنیک، روحی است که خدا به بشر داد تا استعدادهای عالم را منکشف کند.[2] لازم به ذکر است که روحیه کشف استعدادهای طبیعت، عطایی است به بشر. به تعبیر روشن تر، فقط ادیسون نیست که بر این انگیزه است، بلکه بشر بر این انگیزه است. ما از این روح تاریخی آنطور که باید استفاده نکردیم. روح تاریخی، انسان را به عقل تکنیکی آگاه میکند.
در حقیقت روح حاکم بر برخی تفکرات غربی مختص به غرب نیست بلکه به همه بشریت تعلق دارد. بنابراین، می توان گفت که اکنون زمانه این است که با فکر و اندیشه انقلابی نه مقابل غرب بلکه با آن مواجه شویم و این فکر را عرضه کنیم. این عبارت که «در بستر انقلاب اسلامی جهانی را تجربه کنیم که بیبهره از جهان غرب نیست» ازاین رو قابل توجه است که آزادی و عقل تکنیکی مال بشر است نه مختص یک عده خاص.
آموزههای دینی ما در گذشته بر اساس این بود که صفویه باشیم تا سنی نباشیم. ما چهارصد سال است که میخواهیم شیعهای باشیم که سنی نباشیم. بیشتر مردم ایران سنی بودند. علمای ما باید دفاع می کردند تا مردم سنی نشوند. اما امروز اوضاع به کلی متفاوت است و جامعه شیعه ایران به حدی قدرت یافته که مثلا در غزه مسلمانان دست بسته نماز می خوانند اما متمایل به شیعه اند. امروز ما از سنی شدن نمیترسیم بلکه تلاش میکنیم جهان را به قرائت شیعه آگاه کنیم.
دیروز ایران بسیار محترم است، نمیتوانیم از شیخ مفید یا ملاصدرا عبور کنیم. اینها را حفظ می کنیم و علاوه بر آن در موقف خودمان نیز میآوریم. امام در یک نامهای به آیت الله سیستانی فرمودند که حوزه های تاریک و نمور برای اداره انقلاب کافی نیست، حال که در این میدان آمدید باید جهانی فکر کنید.
ما آموزه های دینی مان را باید در این تاریخ بیاوریم و در این موقف کار کنیم. باید آینده را بر قله های گذشته نظارت کنیم. به این معنا که گذشته را برداریم و در تاریخ خودمان بیاوریم.
5. آقای دکتر داوری در اسفند سال 97 سر مقاله ای دارند با عنوان ایران و مسائل و مشکلات. ایشان میگوید: در این بین سخن خوب دیگری هم به میان آمده است و آن سخن تمدن نوین اسلامی است. برای ساختن این تمدن قائدتا باید دین و مدرنیته را با هم جمع کرد.
ما هم این را قبول داریم. ایشان میگوید باید دو چیز را جمع کنیم. ایشان میگوید باید دین و مدرنیته را با هم جمع کرد، اسلامی بودن چرا، چون دین است، تمدن بودن چرا، چون مدرن است.
ما نیز نمی گوییم نگاه تمدنی مدرن نیست بلکه معتقدیم در مواجهه با تمدن غربی میتوانیم از آموزه های خود، یک نوع حضور تاریخی به نام تمدن نوین اسلامی به صحنه بیاوریم.
و با اندیشیدن به طرح آینده لااقل به یاد تجدد آورد که در حال خداحافظی کردن با افقهای باز است. من این جمله را میپسندم. میگوید تا دیروز تفکر تجدد می گفت که همه باید متجدد باشند، امروز باید به یادشان بیاوریم که این گونه نیست و چیزی به نام تمدن نوین اسلامی هست که تجدد باید به آن نیز فکر کند، از آن افقی که همه جا را مال خود میدانست، دیگر خبری نیست.
ولی توجه داشته باشید که بنای نظام الهی و قدسی جز با سه شرط ممکن نیست:
1- با رسوخ در توحید. با این دین عادتی، شما تمدن ساز نیستید. با این باورهای عادتی، شما نمیتوانید وارد تاریخ جدید شوید.
2- و آزادی از تعلقات دنیای جدید.
یعنی اگر بگویید که ما میخواهیم تمدن نوین اسلامی بسازیم ولی ذیل تمدن غربی، این دیگر اسمش تمدن نوین اسلامی نیست. تمدن نوین اسلامی یعنی حداقل در عرض آن تمدن باشد. نمیگوییم مقابل آن تمدن، ولی چیزی جدای از آن باشد.
3- و کسب ملکات فاضله و مکارم اخلاق.
4- و در عین آشنایی نزدیک با جهان جدید و آزادی از آن.
گاهی دیده می شود بعضی کتاب های خوبی در نقد اندیشمندان غربی مینویسند، اما تمام تلاششان بر این است که نظرات آن اندیشمند را نقد کنند. این شیوه خوبی نیست و لازم است که ابتدا نظرات مختلف فهم شود و بعد از نکات مثبت آن استفاده و نکات منفی آن را نقد کرد. باید مثل شهید مطهری (ره) بود که فرمودند هر وقت من یک نقدی به اسلام در این روزنامههای شاه میبینم شوقم میگیرد، چرا؟ چون وسیله میشود که چگونه جواب بدهم. ما شک نداریم که با این قرائت شیعی از قرآن می توان بر طاق عالم ایستاد، پس ترسی از مواجهه با تفکرات مختلف هم نباید داشته باشیم و اتفاقا مذهب ما در مواجهه با دنیای مدرن عظمت خودش را نشان می دهد. اگر این گونه فکر نمی کنیم احتمالا اسلام را درست نفهمیده ایم، و از اسلام تنها برداشت «لاسکات خصم» داریم.
من نظرم این است ما این ظرفیت را داریم که غرب را خوب بشناسیم، بعد جای خودمان را در این دنیا تعیین کنیم نه اینکه تصور کنیم که به صورت یک جزیره و دور افتاده از این جهان هستیم. حتی از این نقدی که به مدرنیته میشود استفاده میکنیم ولی میخواهیم که تمدن نوین اسلامی را بیاوریم که شرایطش این است.
و آزادی از آن –که نمی دانیم چگونه ممکن است-. لازمه اینکه بتوانیم اینها را کنار هم بیاوریم در دو جهان زندگی کردن است که امری بسیار مشکل است. غربی ها در جهان خودشان زندگی میکنند، ما هم سیصد سال پیش و در دوران صفویه در جهان خودمان زندگی میکردیم[3]. ما اکنون در جهانی هستیم که نه جهان غرب است نه جهان گذشته. در گذشته که نمیتوانید باشید وگرنه نمیتوانید تمدن جهانی به میدان بیاورید. این کار آسانی نیست، عنوانش را گذاشتم «انقلاب اسلامی حضور در جهانی میان دو جهان».
زندگی کردن میان دو جهان مشکل بزرگ ما و معمای تاریخ معاصر است. اما حالا نفی میکند یا اثبات؟ ولی متأسفانه ما کمتر صبر داریم و نمیدانیم و نمیخواهیم بدانیم که تاریخ را باید با دو چیز یکی درد تفکر و دیگری جسارت در عمل گشود و پیمود.
اولا شما صحبت حضرت آقا را با خبرگان اخیر دیدید. میفرمودند: نمیشود هی پا بکوبید و بگویید چرا نمیشود. اگر میخواهید یک تاریخی را شروع کنید باید خیلی مناسبات را هماهنگ کنید. غرب برای خودش یک تاریخ است، مدرنیته یک تاریخ است، نظم خاص خودش را دارد، غلط و درست. ما باید یک آهنگ هماهنگی بشویم، همانند هماهنگی تنفس با قلب و دیدن و شنیدن. وقتی خدا در تاریخ در نظر گرفته شود اینها هماهنگ میشود. حوزهمان با بازارمان همانطور که قبلا بوده، بازارمان با مدرسهمان، مدرسهمان با خانواده،... یک چیز بود که در سعه متفاوت ظهور میکرد. الان همه اینها بهم ریخته است. حالا ما باید صبر داشته باشیم ولی صبر مأیوسانه نه، بلکه صبر هدفمند.
بنده معتقد هستم که ما در موقعیت تفکریم، نه به این معنا که غربی ها در این موقعیت نیستند، آن ها از این نظر در بحران قرار دارند، بلکه تفکر کشف اراده الهی است که به قلب انسانها تجلی کرده است. آیه 44 سوره نحل را میخوانم: «انا انزلنا الیک الذکر». ذکر اینجا به چه معنا است؟ قرآن ذکر را چند جا آورده است. پیغمبر ما این ذکر را برای تو نازل کردیم «لتبین للناس ما نزل الیهم» تا اینکه آنچه بر مردم نازل کردایم را برایشان تبیین کنی ای پیامبر. نتیجهاش چه میشود؟ آنچه در جان مردم است برایشان منکشف میشود.«لعلهم یتفکرون» یعنی مردم. پس تفکر یعنی کشف آن حقیقتی در این عالم که بر جان شما نازل شده است.
خوب حال با این دید درد تفکر یعنی چه؟ یعنی به خود بیاییم، یوسفی در میان این چاه است، گوهری در میان این سنگ است. یک حقیقتی درون ماست به نام تجلی الهی که من اسمش را انقلاب اسلامی گذاشتم. انقلاب اسلامی یک اشراق است به قلب حضرت روح الله و به قلب شما. اما صاحبش اوست، از سخنان او قصه خودتان را میشنوید. روی آن فکر کنید.
6- رفت و برگشتی صورت گیرد تا آموزههای دینی و فلسفه اسلامی مجددا فهم شود. شما تمدن دنیا را فهمیدید اکنون تمدن خودتان را بنا میکنید. این تهمت است که میگویند تمدن شما ادامه مدرنیته است. نه اینطور نیست. نمونه آن حضرت امام خمینی (ره) است که خودش را در تاریخ پرورده است نه اینکه دنباله رو باشد. ایشان میگویند من در جلسه مرحوم مدرس نشسته بودم ایشان فرمودند: آقا روح الله به ما سر بزن. میفرمودند آیت االه کاشانی وارد شدند کسی جلوشان بلند نشد با اینکه رئیس مجلس بودند. اینقدر منورالفکران غربزده به ایشان توهین کردند. امام خودش را در تاریخ پرورده است. به تعبیر اخیر رهبری این مرد الهی میداند در کدام تاریخ است و میفهمد این تمدن چه جایی قرار دارد که نه میشود منکرش شد و نه میشود آن را پذیرفت. حال باید چه می کرد؟
رفت و برگشتی باید صورت گیرد تا آموزههای دینی و فلسفه اسلامی مجددا فهم شود و این همزمان با شناخت غرب ممکن است و افق این غرب شناسی برای بازگشت به وطن و نوعی خودشناسی در تاریخ جدید است.
ملاصدرا خدمت بزرگی کرده است. تفکر والای ملاصدرا راجع به نسبت اینکه کشف بیرون با معّد کردن نفس است تا نفس ابداع کند صورت خارجی را از عالم بالا، با مطالعه دازاین هایدگر فهم می شود. ملاصدرا تا آنجا که توانسته جلو آمده است. ملاصدرا تا اینجا توانسته جلو بیاید. حرف ملاصدرا امروز میتواند برای شما تاریخ ساز باشد.
تا از داشتههای خود مطابق تاریخی که هستیم بهرهمند شویم. این آن راهی است که در آن قرآن و روایات و فلسفه اسلامی از انزوای تحمیلی توسط فرهنگ سکولاریته آزاد میشود و رجوعی ماورای رجوع فعلی به آنها خواهد شد، رجوعی که فعلا به متون دینی و فلسفی ما در حد موضوعات درسی آموختنی تقلیل داده شده و دین و فلسفه آنطور که شایسته است وارد زندگی جامعه ما به صورت حضور تاریخی و تمدنی نشده است.
مطلب رساست. در این تاریخ طلبه ما در یک سعهای هم فقهش را میخواند هم ادبیات، هم درس خارج و در کنارش مطالب فلسفه، عرفان، غرب، همه اینها را میتواند بخواند. اکنون زمینه و آمادگی زیادی وجود دارد که چیزهای بسیاری بدانیم. عمده این است که ما آماده باشیم رویکردهایمان را درست کنیم. من شش سال المیزان خواندم اما شما باید یک سال بخوانید، چرا چون مسائل من با شما فرق میکند، یک سوم المیزان دعوا با رشید رضا است اما اکنون مسائل شما روشن است دیگر با رشید رضا دعوا ندارید.
علامه طباطبائی یک صحنه بزرگ تاریخی جلو ما گذاشته است، تعبیر آیت الله جوادی آملی خیلی ارزشمند است، میفرمایند: علامه المیزان را به عنوان جواب قرآن به مسائلی که بعدا از مشروطه برای ما پیش آمد ارائه داد. ما مسائلی داریم که قرآن عزیز به این مسائل جواب میدهد تا جلو برویم، قرآن راه را جلوی ما گشوده میکند. شما مسائلتان را مشخص کنید به قرآن رجوع کنید. یک بار در جلسه حرکت جوهری با آقای سروش بودیم من از ایشان پرسیدم که نظرتان راجع به المیزان چیست؟ ایشان گفتند من هر مسئلهای داشته باشم به المیزان رجوع کنم حل میشود.
7- در مواجهه با غرب و تمدن غربی میتوانیم متوجه داشتههای خود و امکان حضور در این تاریخ بر مبنای فرهنگ خودی شویم.
بعضیها میگویند نمیشود، عقب میرویم ما را چه به غرب. حضرت امام نمیگوید ما را چه به غرب، میگوید میتوانیم در این تاریخ حاضر شویم. این را به مناقشه بگذاریم که در مواجهه با غرب با نظر به امکانات خودمان در این تاریخ حاضر شویم. آقای بازرگان در این تاریخ حاضر نشد بلکه در تاریخ غرب حاضر شد. درآخرین کتابشان ایشان میگوید: تمام دین برای قیامت است و دنیای ما از طریق عقل غربی است. عجیب است پس چرا مبارزه کرد؟ پشیمان شد، ما به او حق میدهیم. استاد ندیده و مطالعه نکرده است. اگر سروش دو سال پای درس آیت الله جوادی اسفار را گوش داده بود چیز اضافه یاد نمیگرفت اما روحی را حس میکرد که این روح سلسله وار در سینه علمای ما به او رسیده است. خود بنده آنچه دارم، از این فضای ارتباط با روحانیت است، این سینه به سینه است.
ما در مواجهه با غرب متوجه داشتههای خود و امکان حضور در این تاریخ بر مبنای خود میگردیم. مثل حضور دموکراسی در شمای مردم سالاری دینی و یا مثل درک آزادی در عین حفظ فرهنگ دینی که در عین مواجهه با تمدن غربی با نوعی بازگشت به خویشتن همراه بود که اشاره کردم.
دریافت فایل های جلسات اول و دوم از لینک های زیر:
https://eitaa.com/mtfalsafeh/501
https://eitaa.com/mtfalsafeh/520
[1]. این کتاب به تقاضای به تقاضای کوربن نوشته شده است.
[2]. ولی همانطور که آزادی را به لیبرالیته تبدیل کردند، تکنیک را نیز تبدیل کردند به گشتل. گشتل یعنی چه؟ یعنی استفاده از منبع نیروها برای تصرف در طبیعت.
[3]. شیخ بهایی داشتیم این بزرگان به ما زندگی دادند، صفویه فتح تاریخ ماست. شما سخنان رهبری را راجع به صفویه بخوانید. با سخنان آقای دکتر شریعتی بسیار فرق میکند. آقای شریعتی متوجه نیست چکار میکند، صفویه فتح تاریخ تشیع است. ما در زمان صفویه در جهان خودمان بودیم غرب هم در جهان خودش.
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
| |
متن تصویر: | |
![]() |
![]() |
![]() |